به گزارش خبرگزاری«حوزه» سفرهای حجتالاسلام والمسلمین شهرستانی نماینده تام الاختیار آیتالله العظمی سیستانی برای ما همیشه جالب توجه بوده و روایتهای مختلفی از نتایج و یا حواشی این سفرها میشنیدیم. سفر اخیر ایشان و هیأت همراه به افغانستان - سرزمین زخمخورده از جنگهای مختلف و البته همیشه مقاوم با مردمی دینمدار - قطعاً شنیدنیهای فراوانی دارد .به همین منظور با حجتالاسلام والمسلمین معراجی (از همراهان ایشان در سفرهای مختلف و سفر اخیر به افغانستان) بارها صحبت کردیم و نهایتاً ایشان علیرغم میل باطنی، درخواست ما را اجابت کرده و ساعتی با ایشان دربارهی این سفر به گفتوگو نشستیم.
* سفرهای جناب آقای شهرستانی با چه اهدافی صورت می گیرد؟ اگر مقدور است در مورد اهداف سفر به افغانستان توضیح دهید.
البته باید اهداف و دستاوردهای سفر را خود آقای شهرستانی بگویند. بنده تمایلی به صحبت در این زمینه نداشتم؛ دوستان اصرار کردند؛ بههرحال سعی میکنم نکتههایی را در حد برداشت خود عرض کنم. سفرهای آقای شهرستانی با هدف آشنایی با وضعیت شیعیان در سراسر دنیا انجام میشود؛ یعنی توجه به نیازها و ظرفیتهای بالفعل و بالقوهای که ممکن است داشته باشند؛ به تعبیر دیگر یک نوع ارتباط نزدیک با شیعیان سراسر دنیا – و به تبع آن – با دیگر فرق اسلامی است. از این رو اولاً و بالذات سفرها در راستای تقویت شیعیان است و بعد ارتباط با شخصیتهای اسلامی و غیراسلامی. در برخی سفرهای اروپایی با بزرگان ادیان دیگر نیز دیدارها و ارتباطهای خوبی برقرار شده است؛ هر سفری ویژگیهای خود را دارد.
آیتالله العظمی سیستانی – که خداوند به ایشان طول عمر بدهد- مانند بقیه مراجع تقلید شیعه، دغدغه وضعیت شیعیان را دارند و آن را با شدت و حدّت دنبال میکنند. آقای شهرستانی نیز در راستای اهداف مرجعیت این کارها را انجام میدهند و بهنظر من در این زمینه خوش درخشیدهاند. وی کسالتهایی مثل دیابت دارد و سفر برایشان سخت است؛ ولی روحیه ای بسیار خوب و پویا دارند. در این چند سالی که ساکن قم هستند، کمتر در قم حضور داشته و معمولاً به سفر میرود؛ گاهی سفرها در داخل کشور و به شهرهای مختلف بوده و گاهی هم به کشورهای خارجی است. البته ممکن است در سفرها تفرّجی هم باشد؛ به فرمایش حضرت امیر(ع): «… و سافر ففی الأسفار خمس فوائد تفرج همّ واكتساب معیشة و علم و آداب و صحبة ماجد»؛ اما اکثر سفرها کاری است. من چند سفری همراه وی بودهام؛ برنامه سفرها معمولاً بهگونهای فشرده است که گاهی همراهان کم میآوردند. ارتباط گستردهای که آقای شهرستانی با مجامع شیعی دارد، ارتباطی جالب و در عین حال مهمی است. بهنظر بنده باید از وجود و تجربیات وی استفاده بیشتری شود.
اما درخصوص این سفر؛ ماه رمضان بود که آقای نجف (از اعضای دفتر) تماس گرفته و درخواست کرد تا گذرنامهام را برایش ارسال کنم تا در سفری همراه حاجآقا باشیم. پرسیدم: کجا؟ گفت: افغانستان. با خودم گفتم حالا چه وقت رفتن به افغانستان است؟ حالا که زمزمه فعالیتهای داعش در افغانستان شنیده میشود، چه ضرورتی دارد در این زمان این سفر انجام شود؟ آنهم مسافرت شخصیتی چون آقای شهرستانی که برای داعش میتواند نوعی سیبل باشد و داعش از آیتالله سیستانی بسیار ضربه خورده است؛ فتوای بسیار مهم ایشان (جهاد) ضربهای اساسی به داعش وارد کرد. حدس من این بود که عصبانیت داعش از آیتالله سیستانی، باعث شود که از نماینده ایشان انتقام بگیرند. البته ادب اقتضا میکرد تا دعوت وی را اجابت کنم.
مقدمات سفر آماده شد. به من گفتند حضرات آقایان مهدوی راد و جعفریان هم در جمع هستند؛ بسیار خوشحال شدم؛ اما آقای جعفریان به دلایلی از سفر بازماند که ای کاش میبود و گزارشی جامع، پر و پیمان، خواندنی و ماندنی از این سفر به یادگار میگذاشت. چند روز مانده به سفر برخی پیغام دادند که اگر مقدور است سفر را به زمان دیگری موکول کنید تا بررسیهای امنیتی بیشتری انجام شود. طبیعی است که این صحبتها از روی دلسوزی صورت میگرفت. بنده آن پیغامها را خدمت آقای شهرستانی رساندم؛ ایشان ضمن احترامی که به مسئولین داشتند، گفتند: به هرحال به شیعیان افغانستان اطلاع داده شده و من قول دادهام؛ بهتر است این سفر صورت گیرد.
خود بنده شخصاً از افغانستان تصور شفافی نداشتم؛ گرچه با برخی طلاب و فضلای افغانی در قم و مشهد آشنا بودهام و بسیاری از آنان را به پاکیزهخویی و پاکی و صفای باطن و سختکوشی میشناختم؛ برخی از چهرههای شاخص و مهم آنها را نیز میشناسم؛ بعضیشان واقعاً درخشیدهاند؛ مانند – شاید شما خاطرتان نباشد – مرحوم مدرس افغانی که در ادبیات عرب در دهههای اخیر در حوزه علمیه قم حرف اول را میزد؛ یا حضرت آیتالله فیاض در فقه و اصول (که به حق میتوان گفت بخش عظیمی از میراث علمی آیتالله العظمی خویی توسط این بزرگوار برای حوزههای علمیه باقی ماند) و یا شخصیتی مانند آیتالله آصف محسنی. با این حال نگاهم به افغانستان دقیق و شفاف نبود و این سفر چندروزه میتوانست شناختم درباره این کشور را در حد یک مطالعه چندماهه بالا ببرد: «شنیدن کی بود مانند دیدن».
از فرودگاه امام خمینی(ره) به سمت کابل پرواز کردیم. استقبال در فرودگاه کابل پرشور و کمنظیر بود؛ شخصیتهای علمی، دانشگاهی، سیاسی و مردم به استقبال نماینده مرجعیت شیعه آمده بودند؛ آیتالله شیخزاده نماینده آیتالله العظمی سیستانی در آنجا تدارک دیده بودند.
سهچهار ساعت استراحت و تجدید قوایی صورت گرفت و دیدارها از عصر شروع شد. دیدارها با احساساتی همراه بود که واقعاً از توصیف آن ناتوان هستم. این مردم محترم محبت فوقالعادهای به نماینده مرجعیت داشتند. برنامه زمانبندی شده بود و مردم وگروههای مختلف، شخصیتهای دینی، سیاسی و دانشگاهی از ولایات مختلف افغانستان میآمدند. در هیأت همراه هم شخصیتهای فرهنگی، مدیران جوان و چندواعظ مسلط حضور داشتند؛ مانند حجتالاسلام والمسلمین فاضلی کدکنی و حجتالاسلام والمسلمین استاد مهدوی راد که سخنرانیهای کوتاه، جذاب و بامحتوایی در این سفر داشتند.
همه ما وقتی بیان صاف، ساده و بیپیرایه مردم این منطقه نسبت به نماینده مرجعیت را دیدیم، درچندینجا اشک شوق ریختیم؛ از این باب که مردم به مرجعیت شیعه اینگونه محبت دارند؛ سخنرانیهای بسیار شیرین و شیوا که از دل برمیخواست و چنان بر دل مینشست که ما با تمام جان احساس میکردیم. علما، طلاب، دانشگاهیان و اقشار دیگر اظهار محبت میکردند. من از دنیا بیاطلاع نیستم؛ اما واقعاً نمیدانستم چنین شور و حال و شوقی در افغانستان نسبت به مرجعیت شیعه وجود دارد؛ کشوری با پیکری مجروح و لگدمالشده از اشغال چندینساله شوروی و آمریکا جنگهای داخلی که هنوز هم بعضاً دیده میشود.
بنابر آماری که میدادند حدود سه هزار نفر در طول سه روز به دیدار آقای شهرستانی آمدند. نماینده هر گروهی چند دقیقه صحبت میکرد و دیدگاههای خود را بیان مینمود. جالب بود که در رعایت وقت بسیار دقت داشتند و صحبتها هم بسیار سنجیده بود؛ مجری این برنامه هم آیتالله شیخزاده بود.
* محور صحبتهای نمایندگان یا مردم چه بود و بیشتر چه نکتههایی را بیان میکردند؟
برایم عجیب بود که معمولاً نیازهای شخصی و فردی را بیان نمیکردند؛ حرفشان این بود: همین که مرجعیت ما را دیده و نماینده خاص او به ما سر زده، برایمان بسیار رضایتبخش است. این صحبتها با وجود فقر و تنگدستی عجیبی که در آنجا حاکم است، بسیار عجیب بود؛ مثلاً در یک اتاق چهلمتری یک لامپ کوچک روشن بود و مطالعه به سختی انجام میشد؛ آنهم در مکانی که به اقتضای مهماننوازی برای مهمانی عزیز در نظر گرفته بودند. خلاصه، تقاضاها بیشتر فرهنگی بود؛ درخواست «توجه» داشتند.
روزی به دعوت آیتالله صالحی – که از مدرسین حوزه قم بودند و اکنون در افغانستان حوزه خوبی دارند – به دیدار ایشان رفتیم. برخی از شخصیت های سیاسی از قبیل آقای محقق حضور داشتند. آنجا خانمی بهنام ریحانه با حجاب کامل و سنتی صحبت کرد؛ بهحدی مسلط بود که انسان تعجب میکرد؛ میگفت ما نیازمند محصولات فکری هستیم؛ نیاز به کالاهای فرهنگی داریم. متوجه شدیم که ایشان در ایران تحصیل کرده است. تمام حرفشان این بود که از نظر فرهنگی و اعتقادی فکر و حمایتی شود. مردم در فقر به سر میبرند؛ منابعشان یا به تاراج رفته است یا نمیتوانند از آنها استفاده کنند؛ معادن زیادی وجود دارد؛ منابع آبی خوبی دارند؛ اما نمیتوانند استفاده کنند. در عین فقری که در آنجا حاکم بود از مطرحکردن درخواستهای شخصی پرهیز داشتند و محور بحثها کمکهای فرهنگی بود. به من گفتند در آن روزها بیش از هزار و هفتصد نامه به دفتر آمده است؛ از میان آنها کمتر از صد نامه مربوط به کمکهای شخصی بود؛ مثلاً یکی از خواستهها این بود که فردی کفارهای داشت و نمیتوانست کفارهاش را پرداخت کند و کمک خواسته بود. بقیه، نیازهای عمومی بود؛ نیازهای شیعیان در ولایتهای مختلف؛ برخی نیازهای اولیه زندگی مانند برق، آب، درمانگاه و نیازهایی از این دست. اما همه اینها هم در کمال احترام درخواست میشد.
* چند درصد از جمعیت افغانستان را شیعیان تشکیل میدهند؟
آقای دکترمحمدی یکی از اساتید محترم دانشگاه کابل میگفت: آمارهای رسمی میگویند بیست درصد از جمعیت افغانستان شیعیان هستند؛ اما خود ما تصور میکنیم سی الی سی و پنج درصد هستیم؛ حالا شما حدود بیست و پنج درصد را در نظر بگیرید.
شخصیتهای بزرگ شیعی در افغانستان چه کسانی هستند و کدامیک با آقای شهرستانی دیدار داشتند؟
حضرت آیتالله آصف محسنی که شخصیت مهم و محترمی است و در جامعه اقغانستان مقبولیت دارد؛ نقل میکرد که سخنرانیهای تلویزیونی وی با اقبال فراوانی روبهرو میشود. ایشان در مرکز شهر کابل یک مرکز بزرگ اسلامی ایجاد کرده است. از نظر علمی هم همه گروهها بهنوعی وی را قبول داشتند. هرچند به میدان رساله و تقلید و مقلد وارد نشده است، اما اهلیتش را دارد. ایشان یک میهمانی مفصل داد که در آنجا جمعی از علما – خصوصاً اهل سنت – حضور داشتند. آیتالله صالحی – که از مدرسین برجسته حوزه علمیه قم بودهاند و الآن در آنجا حضور دارد – دوسه بار به دیدار آقای شهرستانی آمد و حتی ایشان را به مدرسه علمیهای که خود مؤسس آن بود، دعوت کرد. آقای محقق (کاندیدای ریاست جمهوری) نیز به دیدن آقای شهرستانی آمد و به دفترشان هم دعوت کرد. آقای خلیلی هم در منزلش میهمانی داد و سخنرانی خوبی داشت و از آیتالله سیستانی و نماینده محترمشان بسیار تجلیل کرد. آقای دکتر دانش هم یکی از شخصیتهایی بود که با تنی چند از وزیران و دولتمردان به دیدار آقای شهرستانی آمد؛ وی معاون رییس جمهور بود و با اینکه کت و شلواری بود، اما آیتالله صالحی در معرفی ایشان عبارت «حجت الاسلام والمسلمین» را بهکار میبرد! بعد متوجه شدیم وی در قم تحصیل کرده و چند کتاب خوب هم در حوزهی مسائل حقوقی و قانونگذاری نوشته است.
در این میان طلبه ملبس جوانی بود که او را دکتر محقق صدا میکردند و روزی در جلسه عمومی علما صحبت کرد. ما گفتیم احتمالاً درس خوانده و پایان نامهای نوشته و در رشتههای علوم انسانی یا دینی دکتری گرفته است. بعد گفتند ایشان پزشک است و عضو دانشگاه علوم پزشکی کابل. روزی برای خود بنده کسالتی عارض شد؛ به بیمارستان که رفتیم معلوم شد ایشان متخصص قلب است و چندجلد کتاب هم نوشته (کتابها خواندنی بود و هم بنده و هم استاد مهدوی راد با اشتیاق کتابها را خواندیم)؛ مطب شخصی هم دارد. وجود چنین طلبهی با روحیهای هم جالب بود.
آیا با علمای اهل سنت هم دیداری صورت گرفت؟
بله؛ یکی از دیدارها، دیدار با علمای اهل سنت بود. ما در کشوری بودیم که اکثریت اهل سنت بودند لذا برخی از علما علمای اهل سنت بهگونهای در راستای وحدت صحبت کردند و از آیتالله سیستانی و مرجعیت شیعه و نیز قم و نجف تجلیل کردند که بیسابقه و واقعاً جالب بود.
علمای اهل سنت در چه سطحی بودند؟
از علمای مهم و محترم و از جریانهای معتدل بودند که ما از اینها غافل هستیم؛ یعنی کارهای وحدتی ما به سمینارها محدود میشود و عملیاتی نمیشود. این سفر جنبه تبلیغی و ترویجی نداشت؛ آقای شهرستانی هم نگذاشت خیلی رسانهای شود؛ این امر اثر خود را خواهد گذاشت.
این چند روز در کابل ساکن بودید؟
یکی از بخشهایی که آقای شهرستانی برای رفتن در نظر گرفته بود دایکندی و بامیان بود؛ اطرافیان موافق نبودند اما گفت به مردم دایکندی قول دادهام. برادران افغانی میگفتند دایکندی منطقهای است که صددرصد شیعهنشین است. همچنین میگفتند راه این منطقه از نقاط ناامن عبور میکند. به آقای شهرستانی اصرار کردیم که تقاضا کنید نمایندههای آنها بیایند و با آنها دیداری برگزار شود؛ اما وی گفت باید برویم. نمیدانستیم رمز اصرار ایشان چیست؛ چون آقای شهرستانی به مشورت خیلی احترام میگذارد. خلاصه قرار شد به آن منطقه سفر کنیم. دوستان شوخی میکردند که دیگر باید وصیت کنیم و آماده شهادت باشیم.
میگفتند با ماشینهای سواری چهل و هشت ساعت باید در راه باشیم! با اینکه مسافت فقط سیصد و هفتاد کیلومتر بود (و قاعدتاً باید ۴ الی ۵ ساعت طول بکشد)؛ دلیل آن، خرابی راه است که باعث میشود طی این مسافت با ماشینهای سواری دوشبانه روز و با کامیون چهارشبانه روز طول بکشد. ارتش صلاح دید این سفر با هلیکوپتر انجام شود؛ البته باز هم هرلحظه ممکن بود مشکل امنیتی پیش بیاید. خوشبختانه پس از حدود یک ساعت و نیم پرواز با هلیکوپتر به آنجا رسیدیم. دایکندی استان است و مرکزش شهر نیلی؛ منطقه ای صددرصد محروم است. استاندار این استان خانمی است که در ایران و در رشته مدیریت تحصیل کرده و در حال حاضر در مقطع دکتری درس میخواند. در آنجا استقبال خوبی صورت گرفت؛ بهویژه که هیأت همراه آقای شهرستانی بیشترشان از علما و روحانیون و نیز از سادات بودند؛ این مردم انگار اولاد بلاواسطه پیغمبر و ائمه علیهمالسلام را دیده باشند؛ آنقدر با شوق استقبال کردند. با اینکه آب و برق نداشتند؛ راه درست و حسابی نداشتند؛ خیابان مرکزی شهر نیلی آسفالت نداشت؛ اما در مسجد شهر چه استقبالی کردند. جمعیت خوبی در مسجد حاضر بودند. برای تجدید وضو خواستیم اقدام کنیم؛ مسجد سرویس بهداشتی نداشت؛ با اینکه مرکز استان بود؛ نه روستایی دورافتاده. آقای شهرستانی قول داد این مشکل را حل کند. خانم والی میگفت اگر کسی مشکل آپاندیس برایش ایجاد شود، برای درمان باید تا کابل برود؛ چهل و هشت ساعت راه! آقای شهرستانی قول داد یک درمانگاه در آنجا احداث شود. برقشان با این موتورهای کوچک دوسه کیلووات تأمین میشد. آب لولهکشی نداشتند. با این حال دانشگاه ناصرخسرو در مرکز دایکندی است. مدارس ابتدایی در روستاهای ایران وضعیتشان بهتر از آنجاست. خیلی ناراحت شدیم. وضعیت اسفباری بود. زمینههای بسیاری وجود دارد که باید کار کرد و ما غفلت میکنیم. بنده در کشور خودمان روستاهایی را دیدهام که با پانصد خانوار جمعیت، سهچهار مسجد و حسینیه دارند؛ اما مسجد اصلی دایکندی سرویس بهداشتی نداشت.
میگفتند این منطقه بیش از هفتصدهزار شیعه دارد. چه اشکالی دارد اگر کسی برقکشی یا آب لولهکشی این منطقه را تقبل کند بدون اینکه تابلو و نامی در کار باشد؟ چه اشکالی دارد جمهوری اسلامی برای کمک – مثلاً – راه آنجا را درست کند؟ البته بنده نمیخواهم کمکهای جمهوری اسلامی ایران برای ترویج دستاوردهای انقلاب و مبارزه با استکبار جهانی را نقد کنم؛ اما میگویم اینها هم میتواند جزو کارها باشد؛ یا خیرین، تجار و علما اقدام کنند. برخی علما و روحانیون دهههای سی و چهل را دیدهام (یا دربارهشان شنیدهام) که وقتی وارد روستا یا شهری میشدند، خیرین را جمع میکردند و به نیازهای اولیه (مانند آب آشامیدنی) رسیدگی کرده. مثلاً همین آقای سید علی محمد وزیری یزد – که کتابخانه او در یزد وجود دارد – گویا آب لولهکشی و برق یزد با فکر و کمک ایشان انجام شده است؛ یعنی روحانیت ما چنین نگاهی داشتند. الآن هم میتوان چنین نگاه و رویکردی داشت؛ مثلاً حوزههای علمیه اصفهان، یزد و قم بیایند و یکی از مشکلات اساسی و نیازهای اولیه این منطقه را حل کنند. یک وقت ما میخواهیم مثلاً در کشوری پیشرفته کاری انجام دهیم؛ خب طبیعی است آنجا نیازهای اولیه رفع شده است و باید مراکز فرهنگی ایجاد کرد؛ اما یک وقت بحث کمک به افغانستان است؛ اولویت در چنین منطقهای باید رفع نیازهای اولیه باشد. انجام چنین کارهایی سخت نیست؛ مانند همین کارهایی که آقای شهرستانی؛ برای درمانگاه، مسجد و حوزه علمیه قول داد. بقیه آقایان هم میتوانند به بخشهای دیگر کمک کنند. ما افرادی که بالقوه میتوانند اینگونه بیندیشند و عمل کنند کم نداریم؛ اینها باید کشف شوند. آقای شهرستانی در این زمان به یک پدیده تبدیل شده و من اطلاع دارم که همه مراجع بزرگوار به وی با دیده خاصی نگاه میکنند و مقامات کشوری هم همین نگاه را دارند.
رویکرد دفتر آیتالله العظمی سیستانی در کشورهای اسلامی چیست و چه مسایلی را دنبال میکنند؟
این را هم شما باید از آقای شهرستانی سؤال کنید؛ من برداشت خودم را عرض میکنم. بهنظر میرسد اولین و مهمترین نکته برای این بزرگان و دیگر مراجع، شناخت شیعیان است؛ مثلاً از ظرفیت و توان شیعیان در افغانستان، اطلاع کافی و دقیقی در دسترس نیست. آشنا شدن و شناختن این استعدادها و حمایت از آنها بسیار مهم است. مسأله دیگر وحدت شیعه و سنی است. بیشتر مردم افغانستان تمایلی به تنش بین شیعه و سنی ندارند و زندگی مسالمتآمیز و بردارانهای را دنبال میکنند. آنطور که میگفتند، عربستان بهگونههای مختلف و در راستای سیاستهای ضدشیعی در افغانستان سرمایهگذاری میکند؛ اما مردم استقبالی نکردهاند. مثلاً میگفتند این اواخر برای اینکه موفقیتی در افغانستان کسب کند، مراکز بزرگی را با هزینههای هنگفت خریده است؛ مراکزی که اصلاً نام و نمادی از عربستان ندارند. از این مراکز کالاهای فکری- فرهنگی برای کل افغانستان توزیع میکنند. حالا ما باید بهگونهای عمل کنیم که هم وحدت ایجاد شود و هم از شیعیان حمایت کنیم تا بتوانند اعتقادات خود را حفظ کنند. درست است که امکانات ما کم است؛ اما گاهی از همین امکانات نیز درست استفاده نمیشود؛ گاهی امکانات را بهسمتی سرازیر میکنیم و به سمت دیگر حتی قطرهچکانی هم کمک نمیکنیم. بعضی وقتها هم مسایل مالی مطرح نیست و دیدهشدن و روحیهدادن بسیار مهم است؛ من این را در افغانستان و رضایت آنها از این سفر دیدم.
یکی از نکتههایی که معمولاً در عملکرد دفتر آیتالله سیستانی دیده میشود، جلوگیری از تنش بهویژه تنشهای مذهبی است.
بله دقیقاً؛ نه تنش درست میکنند و نه اجازه تنش میدهند و بهشدت هم در این زمینه ایستادگی میکنند؛ این نشاندهنده نگاه بلند مراجع عالیقدر شیعه و شخص آیتالله العظمی سیستانی است.
منبع: مباحثات